اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

رابطه قرآن و بهداشت و پزشکی
الله اكبر
25 مهر 1391برچسب:قرآن, بهداشت, :: 5:43 بعد از ظهر :: نويسنده : مهدي كريمي
 
 
فردی که به خدا ایمان داشته باشد، در حقیقت بر موجودی متکی شده است که علم، قدرت و خیرخواهی بی نهایتی دارد؛ از این رو ترس، دلهره، اضطراب و تزلزل در درونش ایجاد نمی‌شود و احساس بی نیازی و آرامش برایش ایجاد می‌شود.
 
 
 

 
 
 
رابطه قرآن و بهداشت و پزشکی

قرآن کریم رساترین پیام الهی برای بشریت است که مهم‌ترین هدف آن، هدایت انسان به سمت فلاح و رستگاری است. از آنجا که انسان سالم در انجام وظایف خود و رسیدن به رستگاری موفقیت بیشتری دارد، اسلام بر حفظ سلامتی بدن و عدم تحمیل وظایف بیش از حد توان بر خود تأکید کرده است.
انسان موجودی دو بعدی (مادی و معنوی) است و قرآن کریم نیز به هر دو بعد نظر دارد و می‌خواهد جسم و جان هر دو را شفا دهد.
 

ایمان به خدا

«هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِمْ»؛ «اوکسی است که آرامش را در دل‌های مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند»(فتح: 4)
فردی که به خدا ایمان داشته باشد، در حقیقت بر موجودی متکی شده است که علم، قدرت و خیرخواهی بی نهایتی دارد؛ از این رو ترس، دلهره، اضطراب و تزلزل در درونش ایجاد نمی‌شود و احساس بی نیازی و آرامش برایش ایجاد می‌شود.
 

توکل به خدا

«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ »؛ «و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند.»(طلاق: 3)
توکل کردن بر خدا در حقیقت داشتن پشتیبانی قدرتمند برای آدمی در حل مشکلات است. تمام کسانی که بر خدا توکل کرده‌اند، هیچ گاه ناامید نشده و تکالیف خویش را به خوبی به انجام رسانده‌اند؛ زیرا نگران آینده نیستند و در هر صورت به وظیفه عمل می‌نمایند.
 

اعتماد به مقدرات الهی

«قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»؛ «بگو جز آنچه خدا برای ما مقرر داشته، هرگز به ما نمی‌رسد؛ او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»(توبه : 51)
فردی که چنین اعتقادی را در وجود خود محکم کرده باشد، با تبعات حوادث بهتر و راحت‌تر سازگاری خواهد کرد.
دوری از یاد خدا نیز زندگی را دشوار می‌سازد: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا»؛ « و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت

مقابله با مشکلات

«لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ فی کَبَدٍ»؛ « که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگی او پر از رنج‌هاست)»(بلد: 4)
انسانی که به چنین حقیقتی اعتقاد راسخ داشته باشد، خود را برای مقابله با آن‌ها آماده می‌کند.
 

ازدواج و روابط خانوادگی

اسلام به ازدواج و روابط خانوادگی، اهمیت بسیاری داده و از عزلت و گوشه گیری نهی کرده است که این خود، از تأثیر عمیق دینی، اجتماعی و روانی آن بر فرد حکایت دارد: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛ «و از نشانه های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند.»(روم: 21)
 

حمایت اجتماعی

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ »؛ «مؤمنان برادر یکدیگرند»(حجرات: 10) گستره حمایت اجتماعی در اسلام، از محدوده کوچک خانواده آغاز می‌شود و خویشاوندان، همسایگان، شهروندان و حتی به گونه ای کل جامعه بشری را در بر می‌گیرد.
 

یاد خدا
 
یاد خدا

یکی از اموری که به انسان آرامش می‌بخشد، یاد خداست: «أَلا به ذکرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.»(رعد: 28)
نتیجه این آرامش، ایجاد آرامش زود هنگام در روان و جسم فرد می‌شود: «ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِکْرِ اللّهِ»؛ «سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا می‌شود»(زمر: 23)
دوری از یاد خدا نیز زندگی را دشوار می‌سازد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا»؛ «و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت.»(نمل: 62)
 

دعا

یاری خواستن از قدرت بی نهایت خداوند، نوعی رابطه میان انسان و پروردگار برقرار می‌سازد: «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»؛ «یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می‌کند و گرفتاری را برطرف می‌سازد.»(طه: 124)
 

نماز

راز و نیاز با خدا با آداب مخصوص و به صورت منظم نوع دیگر رابطه میان انسان و پروردگار می‌باشد و به آدمی آرامش می‌بخشد: « وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»؛ « از صبر و نماز یاری جویید؛ (و با استقامت و مهار هوس‌های درونی و توجه به پروردگار نیرو بگیرید.)»(بقره: 45)
پرخوری و اسراف در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته است: « کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین»؛ «(از نعمت‌های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی‌دارد». اگر تغذیه از حالت اعتدال خارج شود، برای انسان ضرر دارد و سلامت جسمی او را به خطر می‌اندازد

دعوت به خوردن غذاهای پاکیزه و پرهیز از غذاهای مضر

قرآن کریم از طرفی انسان را به خوردن غذاهای پاک و مفید توصیه می‌کند و از طرف دیگر او را نسبت به مصرف غذاهای مضر باز می‌دارد و این دو دستور، سلامتی و بهداشت جسم انسان را تأمین می‌کند؛ همان گونه که آرامش روانی و بهداشت اجتماعی انسان‌ها را با قید حلال بودن تأمین می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از نعمت‌های پاکیزه ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید.»(بقره: 172)
«وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالاً طَیِّبًا»؛ «و از نعمت‌های حلال و پاکیزه ای که خداوند به شما روزی داده است، بخورید.»(مائده: 88)
 

حرمت خوردن چیزهای پلید

اسلام خوردن غذاهای پلید و خبیث را حرام کرده است: «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ»؛ «و ناپاکی‌ها را تحریم می‌کند.»(اعراف: 157)
 

اسراف
 
پرخوری و اسراف

پرخوری و اسراف در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته است: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفین»؛ «(ازنعمت‌های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی‌دارد.»(اعراف: 31)
اگر تغذیه از حالت اعتدال خارج شود، برای انسان ضرر دارد و سلامت جسمی او را به خطر می‌اندازد.
 

ممنوعیت خوردن گوشت مردار و خون و گوشت خوک

«إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ»؛ «خداوند، تنها (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را نام غیرِ خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شود، حرام کرده است»(بقره: 173)
 

ممنوعیت نوشیدن شراب

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ ...  رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! شراب و قمار ... پلید و از عمل شیطان است، از آن‌ها دوری کنید تا رستگار شوید.»(مائده: 90)

 



چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:قرآن,آنلاین, نفیس, بسیار, :: 9:32 بعد از ظهر :: نويسنده : مهدي كريمي



چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:عظمت,قرآن, :: 2:58 بعد از ظهر :: نويسنده : مهدي كريمي

انسان و سايرمخلوقات در برابر عظمت قرآن- شيوه هاي هدايت قرآن
(لـو انزلنـا هذاالقـرآن علـى جبل لـرايته خـاشعا متصـدعا مـن خشيه الله و تلك الامثـال نضـربها للنـاس لعلهم يتفكرون.) «اگر ايـن قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم, يقينا آن(كوه) را از بيـم خدا فروتـن(و) از هـم پاشيده مى ديدى. و ايـن مثل ها را براى مردم مـى زنيـم باشـد كه آنان بينديشنـد.» «تصـدع» همان «تفرق» است و ايـن كه كسى را كه سردرد دارد «صداع» مى گويند براى آن است كه انسان احساس مـى كند ايـن اعصاب دارد از هـم جدا مى شـود, احساس تصدع مى كند يعنى تفرق اعصاب سر مى كند. هـم چنيـن وقتـى كه مطلب سنگيـن باشد و انسان در آن مطلب غور كند سرش درد مى گيرد لذا خداوند فرمود:

كوه سردردى گرفت و ايـن سردرد و صداع او مايه تصدع او مى شد و ايـن تصدع او جوارح او را خاشع مى كرد و قهرا ريز ريز مى شد, كوه كه ريز ريز مى شـود كره زميـن هـم متلاشى خـواهد شد, چـون كره زميـن به كـوه زنده است. خـداوند سبحان در آيات فراوانـى كـوه ها را به منزله لنگر كره زميـن مـى داند. كره زميـن كه در حال حركت است لنگرى مى خـواهد كه آن را حفظ كند. در آيات فراوانـى از «جبال» به عنـوان «رواسـى» ياد شـده است, رواسـى يعنـى همـان لنگـرهـا «بسـم الله مجـراهـا و مـرسيها» «مرسـى» در برابر «جرى» همان لنگر انداختـن و لنگرگاه است. هيچ جا نيامده كه ما جبال را رواسى قرار داديـم بلكه فرمـود ما براى شما رواسـى قرار داديـم, اما در سـوره نازعات مشخص كرد كه «رواسـى» چيست؟ در آيه 32 سـوره نازعات فرمـود كه: «والجبال ارسيها» جبـال را رواسـى زميـن قــــــرار داد. در خطبه معروف نهج البلاغه كه حضـرت اميـر ـ سلام الله عليه ـ فـرمـود:«و وتـــد بـالصخـور ميـدان ارضه» هـم نـاظر به هميـن است. ميـدان يعنـى اضطراب, «ماد ـ يميد» يعنـى «اضطرب ـ يضطـرب» ميـدان يعنـى اضطراب, اضطراب اين كره زميـن به وسيله كـوه ها بـرطرف شـد, لذا اين كـوه ها به منزله وتـد (ميخ) آرام كننـده اضطراب زميـن است. خوب قهرا اگر كوه متلاشى بشود يعنى لنگر از بين برود ايـن سفينه هـم غرق خواهد شد, اگر كوه نتـواند قرآن را تحمل كند كره زميـن هـم يقينـا قـرآن را تحمل نخـواهـد كرد. انسان و تحمل امانت الهى
در پـايان سـوره مبـاركه احزاب مسئله عرض «امانت» مطـرح شـده است: «انا عرضنا الامانه على السماوات والارض والجبال فابيـن ان يحملنها و اشفقـن منها و حملها الانسـان انه كـان ظلـوما جهولا» ايـن امانتـى كه عرضه شد مصاديق فراوانـى بر او ذكر كرده اند كه در همه ايـن مصـاديق حقيقت قـرآن سهم دارد. گفتنـد منظور از ايـن امـانت ولايت يا معرفت يا ديـن و يا قـرآن است, هر كدام از ايـن مصاديق ذكر بشـود بالاخره حقيقت قرآن سهمى دارد, جـداى از آنها نيست همـان طـورى كه آنها جـداى از ايـــن نيستند اگر ولايت باشـد كه «ثقل اصغر» است و قرآن «ثقل اكبر» و اگر دين باشـد كه به ايـن ثقل اكبـر وابسته است و ماننـد آن. اين كه فـرمـود: ما ايـن امانت را بـر سماوات, ارض و جبال عرضه كرديـم, ذكر جبال بعد از ارض ذكر اعظم اجزا است نه ذكر خاص بعد از عام, ذكر اعظم اجزا است بعد از ذكر كل. وقتـى جبال نتـوانـد يك بارى را تحمل كند يقينا ساير اجزاى زميـن هـم نمى توانند حمل كنند. يك وقت است ذكـر خـاص بعداز عام است مثل «مـن كـان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبـريل و ميكال» كه ايـن ذكـر خاص بعد از عام است, گاهـى ذكر خاص بعد از عام نيست ذكر اعظم اجزاى كل است حالا يا بعد از ذكـر كل يا بـدون ذكـر كل, مثل ايـن كه زكـريا ـ سلام الله عليه ـ عرض كـرد: «رب انى و هـن العظم منـى واشتعل الراس شيبا» به خدا عرض كرد مـن استخوان بدنم نرم و سست شد, استخوان چون محكم تريـن عضو بدن است اگر نرم و سست شود چيزى از بدن باقى نمى ماند گوشت و ساير اعضا و عضلات هـم ضعيف خواهد شد و اصولا چيز مهم را كه عظيـم مى گويند براى اين كه استخوان دار است از هميـن عظم گرفته شده مطلبى كه استخـوان دار باشد يعنى مايه دار باشد, شخصى كه مايه دار باشد, مقامى كه مايه دار باشد از آن به عظيـم ياد مى كنند مى گويند استخوان دار و مايه دار است. خـوب گاهى ذكر خـاص بعد از عام است گاهـى ذكـر اعظم اجزا بعد از ذكـر كل است, گاهـى ذكر خـود اعظم الاجزاست تا ساير اجزا فهميده شـوند. مسئله ذكـر جبال بعدالارض از بـاب ذكـر اعظم اجزا بعد از ذكـر كل است. ايـن ابا و سـرپيچـى كه بـراى سمـاوات و ارض و جبـال هست ابـاى استكبارى نيست تا مذمـوم باشـد آن اباى استكبارى را قـرآن ذكـر كـرد و مذمـوم شمـرد كه اباى شيطنت است: «ابى واستكبر و كان مـن الكافرين» سرپيچى استكبارى آن است كه انسان بتـواند فرمان خـدا را تحمل كند و عمـدا ابا كنـد و تعدى نمايد. اباى اشفاقى آن است كه ابا كند و نپذيرد چون نمى تـواند, چـون به شفقت مى افتد, اين جا شفقت به معناى مشقت است: «فابيـن ان يحملنها و اشفقـن». اين ابا مذموم نيست و خداى سبحان هم از سماوات و ارض و جبال با مذمت ياد نكـرده است, هـر جا از ايـن ها سخـن گفته با اطاعت شان توام است و از آن ها به نيكى ياد مى كند: «فقال لها و للارض ائتيا طـوعا او كـرها قالتا اتينا طائعيـن» اما اين جا مـى فرمايد مقدور سماوات و ارض و جبال نبـود كه ايـن را تحمل كننـد لذا ايـن كلمه اشفاق را بعد از كلمه ابا ذكر كرد و فرمود: «فابين ان يحملنها و اشفقـن منها» خوب بالاخره حقيقت قـرآن يكـى از مصـاديق بـارز آن امانت است. پس در پايان سوره احزاب فرمود: مقدور آسمان و زميـن و كوه ها نبـود كه امانت خدا را تحمل كنند, چـون تكليف ما لا يطـاق است. حـالا اگـر بخـواهنـد تحمل كننـد چه مى شوند؟ ريز ريز مى شـوند اگر ما مسئله را پافشارى مـى كرديـم از ارض به «انزال» تبـديل مـى كرديـم «انا عرضنا الامانه» را به «لو انزلنا هذاالقرآن» مبدل مى كرديم و مى گفتيم بايد ايـن بار را بكشيد اينها ريز ريز مـى شـدنـد. «لـو انزلنا» ما قبلا عرضه كرديم, اينها خواهش كردند مقدور ما نيست, اما الان اگر بخواهيـم بالاتر از عرضه يعنى بر ايـن ها انزال كنيم ريز ريز مى شوند: «لو انزلنا هذاالقرآن علـى جبل لرايته خاشعا متصدعا مـن خشيه الله» اين ظاهر آيه است. تجلى حق سر عدم تحمل كوه ها
چـرا قـرآن طـورى است كه كـوه نمـى تـواند آن را تحمل كنـد؟ آيا معنايـش آن است كه يعنى ايـن الفاظ قرآن بما لها مـن المفاهيـم ايـن علـوم حصـوليه, درك معنـاى ظاهـرى, هميـن درك معانـى اى كه مفسـران نـوشته انـد ايـن قـابل حمل كـوه ها نيست ؟ يعنى همين طورى كه ما از قرآن بهره مى بريـم به هميـن اندازه كه قواعدى و سلسله علومى هست, ايـن قـواعد را اگر كسى آشنا باشد و از علـوم قرآن مـدد مى گيرد, از تفسير قـرآن سهم مـى بـرد, هميـن اندازه براى كوه مقدور نيست؟ كـوه ها را ريز ريز مى كند يا چيز ديگرى است؟ از ايـن حقيقت قرآن كه اگر آن بر كوه نازل بشـود كـوه تـوان آن را ندارد؟ اصل قرآن را وجـود مبارك حضـرت اميـر ـ سلام الله عليه ـ به عنـوان تجلـى خواست حق ياد مى كند, صغرا را در نهج البلاغه مى خـوانيـم كبرى را در قرآن كريـم, اصل قـرآن را در نهج البلاغه به عنـوان تجلـى حق ياد مى كند: خداى سبحان وجـود مبارك رسـول اكرم ـ صلـى الله عيه وآله و سلـم ـ را بـالحق فـرستاده است: «ليخرج عباده من عباده الاوثان الـى عبادته و مـن طاعه الشيطان الى طاعته بقرآن قد بينه و احكمه ليعلـم العباد بهم اذ جعلوه و ليقـروا به بعد اذ جحـدوه و ليثبتـوه بعد اذ انكـروه» آن گـاه فرمـود: «فتجلى لهم سبحانه فى كتابه مـن غير ان يكـونـوا راوه بمـا اراهـم مـن قـدرته و خـوفهم مـن سطـوته و كيف محق مـن محق بالمثلات واحتصد مـن احتصـد بالنقمات...»(خطبه 147) «خـداوند, محمـد(ص) را به حق به پيامبـرى مبعوث داشت تـا بنـدگانـش را از پرستش بت ها برهانـد و به پـرستـش او وادارد و از فرمان بـردارى شيطان منع كنـد و به فـرمان او آورد.با قـرآنى كه معانـى آن را روشـن ساخت و بنيانش را استوار داشت تا مردم پروردگارشان را كه نمى شناختند بشناسند و پـس از آن كه انكارش مى كردند به او اقرار آورند و پس از آن كه باورش نداشتند وجـودش را معترف شوند. پـس, خـداوند سبحان در كتاب خود بـى آن كه او را ببينند, خـود را به بندگانـش آشكار ساخت به آن چه از قدرت خـود به آنان نشان داد و از قهر خويـش آنان را ترسانيد كه چگـونه قـومى را به عقاب خـود نابـود كـرده و چه سان كشت هستـى جماعتـى را به داس انتقام درو كرده است». در بيانات امام صادق ـ سلام الله عليه ـ هـم ايـن حديث شريف است كه فرمـود: «ان الله سبحانه و تعالى تجلى لعباده فى كلامه او فى كتابه من غير ان يكون راوه». پـس قرآن مى شـود تجلـى حق, ايـن صغراى مسئله, كبراى مسئله همان است كه در سـوره اعراف آيه 143 آمـده است كه: «و لما جاء مـوسـى لميقاتنا و كلمه ربه قال رب ارنى انظر اليك قال لـن تـرينـى و لكـن انظر الـى الجبل فان استقر مكانه فسـوف ترينى فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا و خر مـوسى صعقا فلما افاق قـال سبحـانك تبت اليك و انـا اول المـومنين». پس اگر خدا براى كوه تجلى كند كوه توان حمل ايـن جلى را ندارد.

 



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:منزلت ,قرآن, :: 2:54 بعد از ظهر :: نويسنده : مهدي كريمي

 قرآن را بر ديگر سخنان رفعتي است كه در وصف نمي‎گنجد و آنها را قياس با قرآن نتوان نمود همچنان كه نه مخلوق را با خلق مي‎توان سنجيد و نه افعال آنان را با فعل خدا مي‎توان مقايسه كرد:
«فَضْلُ الْقُرآنِ عَلي سائِر الكَلام كَفَضْل اللهِ عَلي خَلْقِهِ».
[1]
«اِنَّ كَلامَ الباري سُبحانَهُ لايَشْبَهُ كَلامَ الخَلْقِ كَما لايَشْبَهُ أفعالُهُ أفعالَهُم»
[2]
مگر نه اينكه قرآن تجلّيِ خاصِ خداوند سبحان مي‎باشد بي‎آنكه به چشم بصر بتوان مشاهده كرد، و به چشم بصيرت به كُنهِ ذاتش پي برد:



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به اين وبلاگ خوش آمديد ************************* همیشه به یاد داشته باش: در مجلسی وارد شدی زبانت را نگه دار* در سفره ای نشستی شکمت را نگه دار* در خانه ای وارد شدی چشمانت را نگه دار* در نماز ایستادی دلت را نگهدار* ----------------------------------------- دو چیز را از هم جدا کن:* عشق و هوس* چون اولی مقدس است و دومی شیطانی* اولی تو را به پاکی می برد و دومی به پلیدی* ----------------------------------------- دنیا دو روز است: یک روز با تو و یک روز علیه تو روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست مایوس نشو چرا که هر دو پایان پذیرند ------------------------------------------ دو چیز را همیشه فراموش کن: خوبی که به کسی می کنی بدی که کسی به تو می کند ------------------------------------------ گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر با اعتماد، زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو
موضوعات
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تجارت صلوات و آدرس salavat91.LoxBlog.Com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 76
بازدید دیروز : 43
بازدید هفته : 303
بازدید ماه : 487
بازدید کل : 55664
تعداد مطالب : 164
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


سلولز با ژل لاغری Celluless (برطرف کننده چین و چروک )

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل